۱۶ خرداد ۱۳۸۹

اشک مادر
وطنم ماتم زده ست
سالهاست پدرانم سکوت کرده اند
و
خواهرانم رخت سیاه عزا بر تن.
فرزندانم در حیرانند،
و سال هاست که
اشک از چشم مادرانم جاریست
ودر هر قطره اشک
سایه فرزندی بدار آویخته.
چشمها، نور آفتاب را
از پس غبار مرگ دگر نمی بینند.
سر انجاممان کجاست.
بر ما چه رواست؟
سکوت را باید شکست
باید آتشی بر پا کرد. و
جامه سیاه ماتم را سوزاند.
"چشمها را باید شست"
و پنجرها را باز باید کرد، تا
بهار درون آید.
گل بر زلف خواهران و امید در دل فرزندان نهاد.
انشاها را باید از نوو دوباره نوشت واینبار پرسید
راه رسیدن به رهایی چیست؟


نقاشی از: دوست خوبم ع- ح

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹



آخرین نامه فرزاد کمانگر قبل از اعدام
با یاد صمد بهرنگی جاودانه شد‏


یکی بود یکی نبود ماهی سیاه کوچولویی بود که با مادرش در جویبار زندگی می کرد ، ماهی از 10000 تخمی که گذاشته بود تنها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیاه یکی یک دانه ی مادرش بود، یک روز ماهی کوچولو گفت: مادر من می خواهم از اینجا بروم. مادرش گفت کجا؟ می خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست.
هم بندی ، هم درد سلام
شما را به خوبی می شناسم. معلم، آموزگار، همسایه ی ستاره های خاوران، همکلاسی ده ها یار دبستانی که دفتر انشایشان پیوست پرونده هایشان شد و معلم دانش آموزانی که مدرک جرمشان اندیشه های انسانیشان بود. شما را به خوبی می شناسم، همکاران صمد و خان علی هستید.
مرا هم که به یاد دارید
منم ، بندی بند اوین
منم دانش آموز آرامِ پشت میز و نیمکت های شکسته ی روستاهای دورافتاده ی کردستان که عاشق دیدن دریاست
منم به مانند خودتان راوی قصه های صمد اما در دل کوه شاهو
منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن
منم، همان رفیق اعدامیتان
حالا دیگر کوه و دره تمام شده بود و رودخانه از دشت همواری می گذشت. از راست به چپ رودخانه های کوچک دیگری هم به آن پیوسته بودند و آبش را چند برابر کرده بودند…ماهی کوچولو از فراوانی آب لذت می برد…ماهی کوچولو خواست ته آب برود .می توانست هرقدر دلش خواست شنا کند و کله اش به جایی نخورد ناگهان یک دسته ماهی را دید ، 10000تایی میشدند،که یکی از آنها به ماهی سیاه گفت:به دریا خوش آمدی رفیق.
همکار دربند، مگر می توان پشت میز صمد شدن نشست و به چشمهای فرزندان این آب و خاک خیره شد و خاموش ماند ؟
مگر می توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ حالا چه فرقی می کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، چه فرقی می کند وقتی مقصد دریاست و یکی شدن، وقتی راهنما آفتاب است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد.
مگر می توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد ؟ . مگر می توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره ی نحیف آنان را دید و دم نزد ؟
مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود ، اما “الف” و “بای” امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی توانم تصور کنم در سرزمین” صمد”،” خانعلی” و “عزتی” معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی توانم تجسم کنم که نظاره گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟
می دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب، هموار گشته و سختی ها و مرارت های آن نشان افتخاری خواهد شد “برای تو معلم آزاده” ، تا همه بدانند که معلم ، معلم است حتی اگر سدّ راهش فیلتر گزینش باشد و زندان و اعدام ، که آموزگار نامش را ، و افتخارش را ماهیان کوچولویش به او بخشیده اند ، نه مرغان ماهیخوار.
ماهی کوچولو آرام و شیرین در سطح دریا شنا میکرد و و با خود می گفت: حالا دیگر مردن برای من سخت نیست، تأسف آور هم نیست، حالا دیگر مردن هم برای من…که ناگهان مرغ ماهی خوار فرود آمد و او را برداشت و برد. ماهی بزرگ قصه اش را تمام کرد و به 12000 بچه و نوه اش گفت حالا دیگر وقت خواب است.11999 ماهی کوچولو شب بخیر گفتند و مادر بزرگ هم خوابید اما این بار ماهی کوچولوی سرخ رنگی هرکاری کرد خوابش نبرد. فکر برش داشته بود…
معلم اعدامی زندان اوین
فرزاد کمانگر – اردیبهشت ماه ۱۳۸۹

خشم ما سلاح ماست

خبر کوتاه بود, ولی بزرگ.
فاجعه ای مرگبار وانسانهایی پاک قربانیان این فاجعه.
چرا ؟ به کدامین جرم؟
آزاد اندیشی؟ آموزگاری؟ عشق به کودکان این مرز وبوم؟ وطن پرستی ؟ خواندن ونوشتن سرود عشق و رهایی از بنده گی؟
تو بگو کدامین جرم؟
اگر اینها جرم ست پس منهم مجرمم , همه ما مجرمیم. همه زنان و مردان ،همه جوانان میهنم مجرمند. کودکان محرومم, پدران ومادران کارگرم، خواهران و برادران معلمم، یاران کشاورزم ورفقای نویسنده ام مجرمند.فرزندانم در مدرسه ها ودانشگاها همه مجرمند.
آری همه ما مجرمیم ولی مجازات شما را نمیپذیریم.
جزا و سزای ما آزادیست و این راخود را برپا خواهیم کرد.
خشم ما سلاح ماست وبا این سلاح بهار آزادی را نوید خواهیم داد. آزادی از اسارت و بنده گی , رهایی از سیاهی و تباهی دین, نابودی فقر جهالت ونکبت را نوید خواهیم داد. آری این اراده ماست و ما همچون موج پیوسته.
آری آری همه ما مجرمیم و ومحکوم به آزادی.


به یاد پنج آزاده خفته که دنیایی را بیدار کرد.

۳ فروردین ۱۳۸۹

دَمِ جمهوري اسلامي گرم گرم گرم


عایشه خانه رسمی امام رضا به راه افتاده است . در زیر اعلامیه رسمی آستان قدس رضوی

را ملاحضه بفرمایید.

بسم ا لله ا لر حمن ا لرحیم
النکا ح السنتی. (رسول اکرم ص)
آستان قدس رضوی جهت ارتقای فضای معنوی جامعهٔ و ایجاد شرایط مناسب روحی‌ و آرامش خیال برای برادران زائری که در مدت زیارت حرم مطهر امام هشتم از همسر خود دور می‌باشند اقدام به بر گذاری مرکز صیغه‌های کوتاه مدت در جوار حرم رضوی نموده است. در این راستا از کلیهٔ خوا هران باکره مو منه که سن آنها بین ۱۲ تا ۳۵ سال است دعوت به همکاری مینماید . هر یک از خوهران بر اساس قرارداد ۲ ساله‌ای که با آستان قدس رضوی منعقد مینمایند موظفند که ماهانه حد اقل ۲۵ روز به صیغه برادران زوار در آیند. مدت قرار داد جزو سابقه اشتغال متقاضی محسوب میگردد مدت هرصیغه از ۵ ساعت تا ۱۰ روز متغیر میباشد . مبلغ پرداختی بابت هر صیغه بدین
شرح است:
صیغه های ۵ ساعته: ۵۰۰۰۰ تومان
صیغه‌های ۱ روزه ۷۵۰۰۰ ، ۲ روزه ۱۰۰۰۰۰ ، ۳ روزه ۱۵۰۰۰۰، و از ۴ روز تا ۱۰ روز ۳۰۰۰۰۰ تومان
خوهران باکره که برای اولین بار صیغه میشوند مبلغ ۱۰۰۰۰۰ تومان اضافه بابت برداشته شدن پردهٔ بکارت در یافت خواهند نمود. بعد از انقضای قرارداد ۲ ساله در صورتی که سن خوهران به حد نصا ب ۳۵ سال نرسیده باشد در صورت تمایل میتوانند در لیست انتظار صیغه های دایم قرار بگیرند. خوهران موظفند ۵ در صد از مبلغ دریافتی هر صیغه را به ضریح مطهر واریز نمایند.از کلیه خوهران علاقه مند در خواست میشود ۲ قطعه عکس تمام قد (با حجاب اسلامی) ، آخرین مدرک تحصیلی ، و ضعیت بکارت و گواهی‌ سلامت کامل روانی‌ و جسمانی از سازمان بهداشت شهرستان محل سکونت خود را حد اکثر تا ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ به آدرس ذیل ارسال نمایند(توجه : برای خوهران کمتر از ۱۶ سال رضایت رسمی پدر یا جد پدری یا عمو الزامی میباشد ) :
مشهد – بارگاه امام رضا -خیابان شهید نواب صفوی -صحن کوثر – دفتر امور صیقه
جهت اطلا عات بیشتر با تلفن ۰۰۹۸۵۱۱۲۲۲۵۷۹۰ حاج آقا محمود ممتاز تماس حا صل فرمائید
برای آگاهی از جزیات کامل و دریافت فرمهای مربوطه به سایت آستان قدس رضوی به آدرس

http://www.aqrazavi.org
و یا به نشریه استان قدس مراجهٔ نمایید


۲۲ اسفند ۱۳۸۸




با آرزوی دمیدن صبح آزادی ایران



بهاران خجسته باد


۱۶ اسفند ۱۳۸۸

زندانیانی از جنس دیگر....

مثل همیشه به ولگردی در سایتهای خبری بودم ودرانبوه اخبارها کوچیک وبزرگ غلت میخوردم که تیتر عجیبی نظرم را جلب کرد. عجیب از اینکه در بحبوبه بگیر وببندهای سیاسی , اعدام ها, گرفتن اعتراف ها به سبکهای خودشان ومقاومت های مردمی در مقابل این دژخیمان به ناگهان معظل اجتماعی نه ستون اخبار بلکه در ستون حوادث تیتر شده بود.
دوهزاروپانصد نفر به دلیل نپرداختن مهریه در زندانهای کشور به سر می برند
این رقم درسال گذشته کمتر از دوهزار نفر بوده واین بگفته ساری معاون ستاد دیه است (جلالخالق این دیگه چه ستادیه؟).
وجالب اینجاست که در سی سال گذشته 436000 نفر زندانی دیه در رابطه با تصادفات رانندگی زندانی شده اند ودر حال حاضر سالانه 27000 نفر در تصادفات کشته میشند. بحث من اینجا نه بر ارقام اعداد کشته شدن مردم بیچاره در جاده های ایرانه چرا که این فاجعه ایست بزرگ که نیازی به کندوکاو و تحلیل ندارد وفقط گواهی دیگر بر بی کفایتی زمامداران بیعرضه ایرانه وبقول همشهری ما "این هم روش".
چیزی که من را به فکر برد زندانی شدن جهت نپرداختن مهریه است . هرکدام ازاین خانمهای طلبکار بهر طریق دلائل خاصی جهت استرداداین طلب دارن بحق ویاناحق بحثی نیست اینجا بشه موشکافی کرد. بحث بر سر اینه که چرا وچگونست که 2500 نفر که توانائی (اکثریت) پرداخت آن را ندارن در زندانند وآیا با زندان کردنشان راهگشائی در حل این مسئله خواهد بود؟
این هم نشانی است از روابط ناهنجار اجتماعی ایران که در سالهای پیشاز انقلاب هم حاکم ولی نه در این حد بوده. آیا با توجه به رشد فقر در جامعه ازدواج در ایران در همه قشرها شکل معامله ای بخود گرفته ؟ دروغ و تزویر ,اعتیاد و چند همسری ویا نه عواملی دیگرعامل تشدید این مسئله شده؟
این هم تلنگری برای افکار شما خوش باشید.

راستی خانمهای منصف 8 مارس روز جهانی زن بر شما گرامی باد.

۲۱ بهمن ۱۳۸۸

و فردا....
روزی است که خیلی از انتظارها به پایان خواهد رسید و آغازیست برای راه دراز ولی با ثمر. 22 بهمن امسال تفاوتی بزرگ با سالهای پیشین خواهد داشت. اولین تفاوتش اینه که مردم اون را نه یک روز تعطیل بلکه روز اوج مباره خود با سرداران خون و جهل میپندارن. نگرانیها در هر دو جبهه غوغا میکنه. سمتی نگران از دست دادن قدرتش و نگران اینکه اینبار چگونه ودر چه حد ضربه از این مردم خواهد خورد وآیا شانسی برای بقا خواهدداشت ویا نه. در سویی دیگر نیروی بزرگ جنبش مردم که باامید به پیروزی علیه این خونآشامان در فردایی نزدیک این کور صفتان را به مباره طلبیده. فکر نمیکنم در این لحظه هیچ طرفی بتونه با قاطعیت حوادث فردا را پیش بینی کنه. همه با نگرانی در انتظار فردایند. بدون شک این پیروزی ازآن مردم خوب این سرزمین خواهد بود چراکه بعد از 31 سال ترور وخفقان, 31 سال اعدام وشکنجه,31 سال فقر ونکبت وذلت ونابودی وآوارگی 2 نسل این مردم هیچ چیزی برای دستدادن نداره جز امید به فردایی روشن. همان امیدی که نیروی محرک این شهامت ها ورشادت هاست.
پس با امید به پیروزی بر این دژخیمان به پیش.....

بايگانی وبلاگ

search