۹ مرداد ۱۳۸۸

سهراب سپهری

نام شعر : روشن شب

روشن است آتش درون شب
وز پس دودش

طرحي از ويرانه هاي دور.
گر به گوش آيد صدايي خشك:

استخوان مرده مي لغزد درون گور.
ديرگاهي ماند اجاقم سرد

و چراغم بي نصيب از نور.
خواب دربان را به راهي برد.

بي صدا آمد كسي از در،
در سياهي آتشي افروخت .

بي خبر اما
كه نگاهي در تماشا سوخت.

گرچه مي دانم كه چشمي راه دارد بافسون شب،
ليك مي بينم ز روزن هاي خوابي خوش:
آتشي روشن درون شب.





هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ

search